من از تو حرف می زنم

دلم برای دیدنت گرفته است مثل ماه

و چشمهای من پر از گناه ُ توبه ُ و گناه ...

محاق های روبه رو مرا تباه کرده اند

چنانچه خوابهای من تمام زخمی و سیاه

من از تو حرف می زنم تو ای طنین شعر من!

ستاره ای که گم شدی! میان آفتاب و ماه

درخت و رود بعد تو تمام می شوند و من

سکوت می کنم فقط نگاه می کنم نگاه ...

ستاره های عاشق بهشت چیده شد شبی

که چشمهای ماه تو کشیده شد شبی

درون شعرهای من اگرچه نیست نام تو

شبیه توست واژه ی ستاره ُ ماه ُ یا گیاه

دوباره فکر می کنم به آنچه بود مثل تو

دوباره فکر می کنم شبی تو می رسی ز راه

من از تو حرف می زنم تو ای بهترین من؟!