هشتم آبان سال ۶۵ روزی بود که من به دنیا آمدم ُ ۱۹ سال تمام شدم امروز ۱۹ سال تمامی
را که زندگی کردم و احساس می کنم به مرگ نزدیک تر می شوم . نمی دانم نمی دانم
که چرا خدا من را آفرید از این خلقت بیجای خدا بیزارم که من را آفرید ای کاش به دنیا
نمی آمدم ُ تا سختی ها زندگی را نمی چشیدم و غمهارا احساس نمی کردم که این غمها
مانند خوره ای است در درونم را گرفته و دارد من را از بین می برد و نمی خواهم کسی بداند
که این غهمای من چیست؟ من خودم آیه یاسم که خدا من را آفریده است ۱۹ سال تمام این
سختی و غمها را چشیده ام و تحمل کرده ام و دیگر نمیخواهم تحمل کنم!
شاید روزی امیدوارم خداوند من را به پیش خود ببرد اگر لایق باشم؟۱
دوست نداشتم به دنیا بیام تا حس دوست داشتن را بچشم تا عاشق بشم کسی که
او تمام زندگی من است را نمی خواهم به هیچ وجح از دست بدهم؟
من چیستم ؟
یک لکه ز ننگ به دامان زندگی
و زننگ زندگانی آلوده دامنی
یک ضجه ی شکسته به حلقوم بی کسی
راز نگفته ای و سرود نخوانده ای
گمنام و بی نشان در آرزوی سر زدن آفتاب مرگم؟۱
به هر حال تولدم مبارک
خیلی لوسی بداخلاق یه کم خودت تحویل بگیر
aslanam los nest
زندگی زيباست
دريابش
متولد ابان
roozi ke delet pishe delam bood gero dastane mara sakht feshordi ke naro ...roozi ke delet be digari mayel shod kafshane mara jooft nemodi ke boro
kheyli zayast hame chiz ye bahonast
ye bahane dige peyda kon payam jan
age to mikhay bashe man az hamin alan az zendegit miram biron vali bedon hich ghaziyei bein man va agha arman nist man hamishe bahash kheyli moadabane chat kardam va ta hala harfi az dosst dashtan dar miyon nabode mage inke to lahne sohbat kardaneto avaz karde bashi va onam so estefade karde bashe
faghat omadam ke vagheiyato begam dige ham bahat kari nadam
baraye hamishe bye
رنگ نوشته هاتو عوض کن نمیشه خوند