خیال



اندیشه های سبزمن همچون باران مرغان رنگارنگ 

بر سرم ریختند!

به خصوص غروبها و شب ها

خیال را بیدار می کنند

و همه ی خاطره های خفته را بر پا می دارد.

چه دامنی می کشد خیال من!

چه گسترشی می گیرد روح من؟!

نظرات 4 + ارسال نظر
سهیل چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 01:25 ب.ظ http://loveyou.blogsky.com

سلام . خوبی ؟ وبلاگ قشنگی داری . متن عالی و با احساسی بود . منم به روزم . یه متن عاشقانه نوشتم . دوست داشتی بیا . قربانت / سهیل

سایه چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 02:44 ب.ظ http://www.sayehroshaniasbaran.blogfa.com/

سلام حسود
این حرفای قشنگت نشونی از دل پاکته
منم هرچند دیر تولدتو تبریک می گم
ایشالا که همیشه سالم زندگی کنی
به منم یه سری بزن
یا علی مدد

آتنا پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 06:43 ب.ظ http://www.partenon.blogsky.com

دوست من سلام
من از سیاهی چشمانت که ان را انتهایی نیست میترسم

هر چند معصو می هرچند گفتم عاشقت هستم هرچند تو هم گفتی دوستم داری

و هرچند حرفهایت ذره ایی بوی ریا نمیداد هرچند و هر چند ....اما

اما باز هم نتوانم به سیاهی چشمانت

به ین راه بی انتهای تاریک که مملو از ستاره های سرابیست سفر کنم

چه تضمینی است مرا؟

به من بگو چه تضمینی است مرا که جان من و عشقم اخر سالم به ان نامعلوم برسد؟

اه شاید راه زنی در این راه تمام من که تمام توست را از من بگیرد

یا جادو گری بد در کمین باشد که به سحرش به شک و تردیدم کشد

و دیو غرورت به سراغم اید و ازارم دهد

من از سیاهی چشمانت که ان را انتهایی نیست میترسم

من بدان جا سفر نمیکنم

چشمها هیچ گاه دروغ نمیگویند

من به سیاهی چشمانت که در ان خطر فریاد میزند سفر نمیکنم
سبز باشی و پایدار
به عا شقانه های من هم سر بزن.

خسود کش شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:21 ب.ظ

خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد