اندیشه های سبزمن همچون باران مرغان رنگارنگ بر سرم ریختند!به خصوص غروبها و شب ها خیال را بیدار می کنندو همه ی خاطره های خفته را بر پا می دارد.چه دامنی می کشد خیال من!چه گسترشی می گیرد روح من؟!
سلام . خوبی ؟ وبلاگ قشنگی داری . متن عالی و با احساسی بود . منم به روزم . یه متن عاشقانه نوشتم . دوست داشتی بیا . قربانت / سهیل
سلام حسوداین حرفای قشنگت نشونی از دل پاکتهمنم هرچند دیر تولدتو تبریک می گمایشالا که همیشه سالم زندگی کنی به منم یه سری بزنیا علی مدد
دوست من سلاممن از سیاهی چشمانت که ان را انتهایی نیست میترسم هر چند معصو می هرچند گفتم عاشقت هستم هرچند تو هم گفتی دوستم داریو هرچند حرفهایت ذره ایی بوی ریا نمیداد هرچند و هر چند ....امااما باز هم نتوانم به سیاهی چشمانت به ین راه بی انتهای تاریک که مملو از ستاره های سرابیست سفر کنمچه تضمینی است مرا؟به من بگو چه تضمینی است مرا که جان من و عشقم اخر سالم به ان نامعلوم برسد؟ اه شاید راه زنی در این راه تمام من که تمام توست را از من بگیردیا جادو گری بد در کمین باشد که به سحرش به شک و تردیدم کشدو دیو غرورت به سراغم اید و ازارم دهدمن از سیاهی چشمانت که ان را انتهایی نیست میترسممن بدان جا سفر نمیکنم چشمها هیچ گاه دروغ نمیگویند من به سیاهی چشمانت که در ان خطر فریاد میزند سفر نمیکنمسبز باشی و پایداربه عا شقانه های من هم سر بزن.
خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودشبنماند هیچش الا هوس قمار دیگر یا علی
سلام . خوبی ؟ وبلاگ قشنگی داری . متن عالی و با احساسی بود . منم به روزم . یه متن عاشقانه نوشتم . دوست داشتی بیا . قربانت / سهیل
سلام حسود
این حرفای قشنگت نشونی از دل پاکته
منم هرچند دیر تولدتو تبریک می گم
ایشالا که همیشه سالم زندگی کنی
به منم یه سری بزن
یا علی مدد
دوست من سلام
من از سیاهی چشمانت که ان را انتهایی نیست میترسم
هر چند معصو می هرچند گفتم عاشقت هستم هرچند تو هم گفتی دوستم داری
و هرچند حرفهایت ذره ایی بوی ریا نمیداد هرچند و هر چند ....اما
اما باز هم نتوانم به سیاهی چشمانت
به ین راه بی انتهای تاریک که مملو از ستاره های سرابیست سفر کنم
چه تضمینی است مرا؟
به من بگو چه تضمینی است مرا که جان من و عشقم اخر سالم به ان نامعلوم برسد؟
اه شاید راه زنی در این راه تمام من که تمام توست را از من بگیرد
یا جادو گری بد در کمین باشد که به سحرش به شک و تردیدم کشد
و دیو غرورت به سراغم اید و ازارم دهد
من از سیاهی چشمانت که ان را انتهایی نیست میترسم
من بدان جا سفر نمیکنم
چشمها هیچ گاه دروغ نمیگویند
من به سیاهی چشمانت که در ان خطر فریاد میزند سفر نمیکنم
سبز باشی و پایدار
به عا شقانه های من هم سر بزن.
خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
یا علی