صحبت از موسی و ذوق نورانی بس است
من پدر می خواستم توضیح عرفانی بس است
روح کامل گشت من هر روز لاغر می شوم
فصل تجرید از پیکر نگهبانی بس است
گریه را مخفی نخواهم کرد زیر آستین
تیغ از رو بستند عرفان پنهانی بس است
بوسه ای بر من بدهکاری ز وقت رفتنت
پس ادا کن قرض خود را این صبر طولانی بس است
از پریشان حالیم هر قدر می دانی بس است
هر چه خوردم زخم بود زخم ...
من پدر می خواستم تو ضیح عرفانی بس است!
سلام
خسته نباشی
شعر بی تکلف و بدور از تعارف است
من پدر می خواستم تو ضیح عرفانی بس است!
امان امان
موفق باشی
وبلاگ زیبایی دارید و خسته نباشید
سلام وبلاگتو ن خیلی زیباست شعر نیز زیبا ست
بی پدر نمونی به ما هم سر بزن
salam dadashe khobam khaili ghashange vaye bare dige tasliyat migam omidvaram az in bebad ro zire sayeye madaret bakhobi va khoshi sar koni vaomidvaram dige hargez gham nabini golakam
مث گذشته زیبا بود و با احساس !
اما بعضی جاهاش کمی تناقض داشت
سلام
خوبی؟نمیدونم اتفاق بدی افتاده یا نه؟
اما هیچ وقت غم نبینی
راستی چه جوری عکس تو وبلاگت میذاری؟
مرسی که اومدی .....
لذت بردم باز هم میای ؟
پدر؟
خیلی قشنگ بود.
سلام
خیلی قشنگ بود
موفق باشی
سلام ......
ممنون که همیشه میایید .....
منظور از این شعر چی بود ؟؟.......
پدر؟؟ .....
امیدوارم همیشه شاد و موفق باشید .....
در پناه حق ....
سلام
ممنون به من سر زدید خوشحالم کردید.
وبلاگ و مطالب شما را دوست دارم.
واما هیچ چیز و هیچ کس پدر نمیشه.
کمی نگران شدم لطفا برام بنویسید اتفاقی افتاده یا فقط در حد یک مطلبه ممنون میشم.
در ضمن من شما را لینک کردم البته می بخشید دیر این کار را کردم .
موفق باشید.
سلام دوست عزیزم پیام جان
این مطلبت دنیا رو ترکونده
من که خوندمش خیلی خوشم امد و خیلی گریه کردم
درک که میکنی که منظورم چیه
خلاصه ترکندی دمت گرم
موفق و سر بلند باشی
بدرود