-
می گویند
سهشنبه 19 مهرماه سال 1384 09:47
؟!
-
کنم هر شب
یکشنبه 17 مهرماه سال 1384 19:22
؟!
-
مارا
شنبه 16 مهرماه سال 1384 10:46
؟!
-
شیشه پنجره
جمعه 15 مهرماه سال 1384 20:32
؟!
-
رشته محبت
جمعه 15 مهرماه سال 1384 20:29
؟!
-
یه سبد آرزوی کال
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1384 22:00
؟!
-
غروب تنهایی
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1384 01:06
-
نازنینم
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 12:57
؟!
-
چقدر
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1384 11:58
چقدر تکیه بر این دیوار غریب زدم و تو نیامدی؟!
-
آسمون
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1384 18:20
آسمون پر بود از ابرای سفید و تپل از اونا که هی از این ور می رن تو هم و از اون ور میان بیرون چشامو دوخته بودم به آسمونو آروم زیر گوشش از بارون می گفتم یه دفه سرشو برگردوند و گفت : از بارون نگو دیگه نگاش کردم رو دستش نوشتم کاشکی بارون بیاد ، آخه دلم بارون می خواد به اینجوری نوشتنم عادت داره به نقطه ی آخر خط که رسیدم...
-
مرگ بر زندگی
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 16:22
مرگ بر زندگی؟!
-
دوستت دارم
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 11:16
؟!
-
ساعت مرگم
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1384 15:16
ساعت مرگم کی فرا خواهد رسید؟ نمی دانم که کی این همه سختی را به پایان خواهم برد؟ در انتظار لحظه مرگ هستم؟!
-
عسل بانو
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1384 15:11
عسل بانوهنوزم پیش مایی اگر چه دست تو ُ تو دست من نیست هنوزم با توام نا آخرین شعر نگو وقتی واسه عاشق شدن نیست بدون با یاد تو تنهاترینم هنوزم زیر رگبار ترانه کنار خاطرات تو میشینم عسل بانو ُ عسل گیسو ُ عسل چشم منو یاد خودم بنداز دوباره بزار از ابر سنگین نگاهم بازم بارون دل تنگیم بباره تو رفتی بی من اما من دوباره دارم از...
-
با تو
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 19:25
با تو همه ی رنگ ها ی این سرزمین را آشنا می بینم. با تو همه ی رنگ های این سرزمین مرا نوازش می کنند. با تو من با بهار می رویم. با تو من در روح طبیعت پنهانم. در رگ جاری ام. در نبض. با تو همه ی بودن را ُ شوق را ُعشق را ُ زیبایی را ُ مهربانی پاک خاوندی را می شنوم. باتو من در غربت این سرزمین. در تنهایی این بی کسی. غرقه ی...
-
تنهاترین
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 14:20
-
ما
جمعه 28 مردادماه سال 1384 19:05
-
آیینه
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 19:40
راست می گویم از این آیینه ها بیزارم از گل و هدیه و معشوق و وفا ُ بیزارم من خود آیه ی یاسم که خدا زاییده است و از این خلقت بیجای خدا ُ بیزارم ! آتشی هست درونم که چنین می سوزم و از این دفتر بی مهرُ بیزارم شک ندارم که شما از غزلم بیزارید ! باز دندان به جگر می فسرم تا شاید... ـ بسوزد حدس زد از کی و از کجا !تب که دارم ولی...
-
تنهایی . آزادی
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 19:44
من هرگز از مرگ نمی هراسیده ام . عشق به آزادی سختی جان دادن را بر من هموار می سازد . عشق به آزادی مرا همه ی عمر در خود گداخته است. آزادی معبود من است؟!
-
فاصله
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 18:51
آه!که چقدر فاصله ما دور است فکر می کنم هیچ وقت نرسی و من در کنار این دریا تنها بمانم و تو همیشه منظره ی من باشی و در پیش چشمهای من در سینه چشم انداز من قبله نگاه من و هیچ وقت نه در کنار چشمهای من هیچ وقت در این زاویه همواره تنها خواهم بود بی تو تو را خواهم دید و آن گاه چه بگویم به یک نابیناُ یک بیگانهُ یک دور دست که...
-
ای چشمها
شنبه 8 مردادماه سال 1384 18:12
تصویر روستایی خود را دیری ست در آب صاف چشمه ندیدم آینه ات چه زود مجابم کرد ـ ای چشمهای شهری ـ؟!
-
ای شب
شنبه 8 مردادماه سال 1384 17:53
-
من هنوز زنده ام
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 16:02
حرف تازه ای به خاطرم نمی رسد ورنه با تو حرف می زدم من هنوز زنده ام آفتاب پشت ابر مانده ام من در این سکوت بارها برایتان شعر گفته ام ـشعر خوانده ام من خیال نیستم هستم وهنوز معتقد به واژه زوال نیستم حرف تازه ای به خاطرم نمی رسد ورنه ـ لال نیستم (محد علی بهمنی)
-
مادر
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 19:41
ای واژه بکر جاودانه ای شعر موشح زمانه ای چشمه ی سینه جوش الهام ای حس لطیف شاعرانه ای مطلع و مقطع غزل ها ای لطف و ترنم ترانه شب ها که زدیده خواب گیردـ ـشعرم به سروده ی شبانه بینم که نشسته ای بیدار بر بستر طفل پر بهانه آوازه ی لای لایت افکندطنین عارفانه شاعر نه منم ـتوئی که باشد شعرت ـ همه شور مادرانه احساس تو را کسی...
-
چقدر چشمهای تو حسودند
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 19:24
گوی گمشده چوگانم را یافتم هم وزن غزلم می چرخی.ـ بچرخ نیمکره آفتابی را به سوی قطب بگردان از رودها دریغم مکن از دریا های ته نشین شده دریغم مکن دیگر گون بچرخ خورشید را وام دار خویش گردون را در سرگیجه من سهیم مکن چقدر چشمهای تو حسودند وچه سخی است اندامت ـ(سیبستانی که هبوط را عروج کی دهد)ـ و حسود چشمهایت نیست بچرخ! نگاه کن...
-
عشق دروغ است
جمعه 31 تیرماه سال 1384 01:35
نیاز و تو خودم کشتم که هرگز تا نشه پشتم زدم بر چهره ام سیلی که هرگز وا نشه مشتم من ان خنجر به پهلویم که دردم رو نمی گویم به زیر ضربه های غم نیوفتد خم به ابرویم مرا اینگونه گر خواهی دلت را اشیانم کن من ان نشکنی هستم بیا و امتحانم کن مرا اینگونه گر خواهی دلت را اشیانم کن من آن نشکستنی هستم بیا و امتحانم کن؟!
-
شب
جمعه 31 تیرماه سال 1384 01:34
چشم از پنجره بر وسعت شب دوخته ام وبه چشمان تو می اندیشم پیش از آنی که سحر رنگ چشمان ترا پاک کند؟!
-
گریه
جمعه 31 تیرماه سال 1384 01:04
تفاهم من وتو باغ نیست جنگل نیست تفاهم من و تو برگ سبز درویش است در استتار غروب عفونت همه ی آبهای راکد را بیا که گریه کنیم؟!
-
؟
جمعه 31 تیرماه سال 1384 01:02
؟!
-
بخواب
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:59
بخواب آری عزیز نازنینم بخواب ای سروسرد بی قرینم مبارک بادت ای جان حجله خاک خودم تر می کنم برخیر بینم؟!