-
عاشقانه
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:57
عاشقانه چشمهایم را می بندم وتو را در خیالم تصور می کنم نمی دانم که چقدر خیال تو برایم لذت بخش است از هر چیز در این دنیا برایم شیرین تر هستی پس چشمهایم را می بندم وبا تمام وجود احساست می کنم دوستت دارم همیشه و همه جا ؟!
-
میبینمت
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:54
باز هم روی تخته سنگی ایستاده ام تنها و بی تو از دور میبینمت ومیایی ای کاری عشق؟!
-
بیا
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:38
هنوز هم کنار دریا نشسته ام که بیایی و ببینمت ای دوست می دانم که میایی ولی کی؟ باز هم منتظرم بیا...
-
پری دریایی
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:35
رو به دریا ایستاده ام پری دریایی قصه ها از حجم بودن بیرون بیا
-
ماهی تنها
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:28
توی دنیای مجازی دست به قلم بردم ومی نویسم امروز اولیشه دعا کنین آخریش نباشه
-
ایستاده ام
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:19
ایستاده ام تا انتهای غروب ...بیایی و ببینمت ...می آیی اما من نیستم ...ای دوست
-
دلم تنگ است
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:17
من اینجا بس دلم تنگ است وهر سازی که می بینم بد آهنگ است
-
نگاهم
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:14
نیامدی و نگاهم هنوز بر راه ست فقط خدا ز دل کوچه گردم آگاه ست دلم به عشق تو ای خوب !ای صداقت محض! هنوز خسته و بی آشیانه و گمراه ست از آسمان نگاهم سکوت می بارد و سقف نازک تنهایی ام چه کوتاه ست همیشه همنفسم هستی ای عزیز !اما ... برای تا تو رسیدن هزار شب راه ست ز داغ کوچه تو ای عشق!-ای همه خوبی !- دلم همواره پر از گریه...
-
تنهایی
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:11
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم - سهم کمی نیست گسترده تراز عالم تنهایی من , عالمی نیست غم آنقدر دارم که می خوام تمام فصلها را بر سفره ی رنگین خود بنشانمت .غمی نیست حوای من بر ! بر من مگیر این خود ستائی را - که بی شک تنهاتر از من . درزمین وآسمانت .آدمی نیست آئینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم تا روشنم شد .در میان...
-
سراب
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:09
اگر این مرز نبود اگر این فاصله ها هرگز از عشق تو آگاه نبودم لیکن.... عشق تو مثل سراب است سرابی واهی که به دنبال عطشهای دل تشنه من خود نمایی کردی جوشش آغاز نمودی تا که من عاشق ذارت بشوم عاشق بودن تو عاشق جوشش تو ولی اکنون دلم در پی توست این عطشهای دل تشنه من دیگر از خاطر تو رفت که رفت و سراب واهی همه خواب است وخیال ولی...